زندگی جدید!
از قبل اینکه یاسی به دنیا بیاد تا همین الان قرار بود یه کاری جور بشه که برم سر کار. حتی تا چند روز قبل اینکه یاسی به دنیا بیاد کلی واسه به دست آوردن این کار، دوندگی می کردم، هر چند روز در میون مدرک میبردم از جاهای مختلف پیگیری می کردم و همش دعا می کردم که جور بشه ... اون زمان با خودم فکر می کردم کافیه بچه ده روزش بشه اون وقته که میشه آدم اون رو پیش کسی بذاره و بره دنبال کارهاش ... اما درست بعد از به دنیا اومدن یاسی نظرم راجع به تمام اونچه قبل از اون در مورد بچه ها تو فکرم بود، عوض شد. از همون موقع هر روز دعا کردم شروع به کارم عقب و عقب تر بیفته تا زمانی که یاسی بزرگ بشه حداقل سه سالش بشه. عقب افتاد اما نه تا سه سالگی یاسی بلکه تا سه ماه ق...