یاسی جونیاسی جون، تا این لحظه: 11 سال و 16 روز سن داره

یاسی، گل بهاری

حرف های دوست داشتنی

موقعی که زمان خواب یاسی فرا می رسه و ما لامپ ها رو خاموش می کنیم. یاسی میگه: "چی شد؟!"   وقتی که یاسی جان خودکار یا قلم مو یا مدادش گم میشه، میگه: "خُتال تُجایی؟ ... بیاااا!!!" (خودکار کجایی؟ ... بیا!!!) "قَم مو تُجایی؟ ..." "مِداد تُجایی؟ ..." این جمله در خیلی از موارد دیگه هم کاربرد داره مثلاً در مورد مامان، بابا و ... .   وقتی یاسی آب میخواد، میاد و به من میگه: "آب میخوای!" (آب میخوام)   یاسی جای گردوها رو بلده، بعضی وقتها میره یه دونه گردو برمیداره و میاد، میده به من. بعد میگه: "جِدو بیشکن" (گردو بشکن) و خودش ادامه میده: "س...
8 آبان 1393

بازی های ما 1

بازی های تقویت هماهنگی چشم و دست: پر و خالی کردن یکی از بازی هایی که یاسی جان از خیلی پیش تر به آن علاقه مند است، پر و خالی کردن است. مثل پر و خالی کردن سطل لگوها، پر و خالی کردن ظرف پر از شکلات و ... هر چیز دیگری که در دسترس باشد و برای کودک خطر ایجاد نکند. و اما امروز ... در راستای این بازی در ابتدا سطل لگوها را در اختیارش قرار دادم: یاسی فقط نیم نگاهی انداخت و رفت. بعد کامیون پر از مکعب های رنگی: در مورد این یکی فقط به همین کار بسنده کرد: و باز هم رفت. و اما این بار در راستای استفاده بهینه از وسایل دور ریختنی: در مورد این یکی فقط خواست که درون سبد برود و روی بطری ها بنشیند...
3 آبان 1393

توپ قِ قِ یی!

من: یه توپ دارم                یاسی: قِ قِ یی من: سرخ و سفید و           یاسی: آبی من: میزنم زمین                یاسی: هوا من: نمیدونی تا                 یاسی: تُجا من: من این توپ و              یاسی: نَشت ... من: بابام بهم                    یاسی: عیدی من: یه توپ                       یاسی: قِ قِ یی &nb...
28 مهر 1393

نوچ!

چند روز است دست های دخترم بیشتر از همیشه نوچ می شوند!!! قبلاً  فقط بعد از خوردن میوه بود اما الان نه تنها بعد از خوردن میوه یا غذا بلکه گاه و بیگاه! وسط بازی هایش! وسط کتاب خواندنمان! و ... دستهایش به یکباره نوچ می شوند!!! می آید روبرویم، انگشتانش را طوری نشانم می دهد که انگار به هم می چسبند و می گوید: "نوش، نوش، ..." امروز در ادامه اش می گفت: "دست، بشور" ...
26 مهر 1393

درب لاک!

با وجود داشتن یک دوجین اسباب بازی، این روزها این درب لاک خشک شده درب و داغون که برسش همون اول در اومد، محبوب دخترکمان شده!!! لحظه ای اون رو از خودش جدا نمیکنه. وقتی با چیز دیگه ای بازی میکنه باید این درب لاک رو تو یک دستش نگه داره یا در نزدیکترین جای ممکن به خودش بذاره! حتی گاهی تو خواب ... و اگه خدای نکرده گم بشه، با گفتن "آک، آک،..." سراغمون میاد. حتی شده کل خونه رو زیر و رو کنیم باید این رو واسه خانوم خانوما پیدا کنیم!!!   پی نوشت: نخوک (نخود)؛ تسماح (تمساح)؛ دو خر (گورخر)؛ سوسیس (سوئیچ)   ...
24 مهر 1393

پنج تا انگشت بودند که...

تا قبل از یک سالگی یاسی ما خیلی کم تلویزیون نگاه میکردیم. اونم بیشترش زمانی بود که یاسی خواب بود. البته گاهی واسش ترانه های کودکانه یا موسیقی بصورت صوتی می گذاشتم. بعد از یک سالگیش واسش تقریباً روزی نیم ساعت (یا گاهی یه کمی کمتر یا بیشتر) برنامه های مخصوص خودشو (اونم اکثرا موقع غذا خوردن!) میذارم که ببینه. خودمونم کمی بیشتر تلویزیون می بینیم اما خوب ازونجایی که یاسی از کوچیکی پای تلویزیون نبوده اگرم روشن باشه نگاه نمیکنه! ولی برنامه مخصوص خودشو واقعاً دوس داره حتی گاهی کنترل تلویزیون رو میاره و به زور میده و میگه: "نی نی یا" (خدا رو شکر الان عشقش On the go هست! بعد از دو سه ماه نگاه کردن هر روزه Old Macdonald!!! ). خیل...
21 مهر 1393

لاک!

اینم از اولین باری که یاسی جونم ناخن های دستاشو لاک زد.   البته ناخن های پاهاشو قبلاً هم چند باری لاک زده بود اما دستاشو چون گاهی تو دهنش میبرد واسش لاک نمیزدم. تا اینکه بالاخره به دلیل دعوت بودن به جشن عروسی ناخن های دستاش به لاک (به قول یاسی "آک" ) مزین شدن! بعد از لاک زدن کلی ذوق زده شده بود و تا مدتی دو تا دستاشو جلوی صورتش گرفته بود و بهشون نگاه میکرد!   پی نوشت: دخترم این روزها به کتاب میگه: "تِبات" و به جوراب میگه: "دوبات" ...
19 مهر 1393

نخ بازی!

یاسی این روزا خیلی به چیزهای ریز علاقمند شده، با هر چیز کوچیکی مدتها سرگرم میشه مثلا یه تکه کوچیک از ماکارونی، یه دونه برنج، دسته عینک! و ... امان از وقتی که اون چیز کوچیک گم بشه... ! و اما یه چیز دیگه ای که این روزا خیلی بهش علاقمند شده نخه!!! البته نه اینکه مامانش خیاط باشه ها، نه! این علاقه ازونجا ناشی شد که یه روز داشتم با سوزن و نخ دکمه لباسمو که جدا شده بود می دوختم یاسی هم هی اذیت میکرد و همه چی رو می کشید منم یه مقداری از نخ رو جدا کردم دادم دستش، خیلی خوشش اومد و ازون موقع نخ بازی یکی از بازی های روتینش شده! یعنی میاد دستم رو میگیره میبره جایی که نخ ها رو میذارم و میگه: نخ، نخ !!! خلاصه اینکه تا الان یه قرقره سر این...
17 مهر 1393

اثر هنری!

به محض اینکه یاسی ببینه من خودکار دستم گرفتم و دارم چیزی مینویسم، میاد سمتم و میگه: "خو، خو" و انقد پشت هم میگه تا من تسلیم شم و خودکار رو بهش بدم. امروز هم این اتفاق تکرار شد. اومد خودکارو از دستم گرفت و از اتاق بیرون رفت. برای چند دقیقه صداش نمیومد که رفتم دیدم این اثر هنری رو، روی دستش خلق کرده!!!   ...
14 مهر 1393