پیدر جون!
حدود چند هفته ای میشه که مالک تمام چیزا و انجام دهنده تمام کارای خوب و بد یاسی جون، پدر جون هستن! یاسی این کتاب رو کی خط زد؟ "پیدر جون!" یاسی این اسباب بازی رو کی خرید؟ "پیدر جون!" یاسی این مداد مال کیه؟ "پیدر جون!" یاسی این بلوز رو کی برات بافت؟ "پیدر جون!" و ... جالب اینجاست که رابطه یاسی با مادر جون یا با چند تا دیگه از اعضای خانواده بهتر از رابطه ش با پدر جونه!
یکی از جمله هایی که یاسی این روزا خیلی ازش استفاده می کنه "نگاه کن " هست. مثلاً دیروز یه تیکه چسب نواری پیدا کرد چسبوند به انگشتش و اومد بهم گفت: "مامان، نیگاااا کن!" یکی دیگه "تموم شد" هست. وقتی مامان"نی نی یا" رو خاموش کنه! یا غذاش تموم بشه یا نقاشیش تموم بشه یا ... فوری میگه: "تمو شد"
وقتایی که قلقلکش میدیم با خنده میگه: "نکن بَدَ میاد!" (نکن بدم میاد) گاهی هم میگه: "اذیتن نکن" (اذیتم نکن)
وقتی دارم اسباب بازیهاشو جمع میکنم بدو بدو میاد و میگه: "تُمَک" (کمک) اتفاقاً کمک هم میکنه و با من شروع به جمع کردن میکنه ولی به محض اینکه جمع شد همه رو دوباره رو زمین میریزه، اینم یه جور کمک کردنه دیگه!!!
امروز داشتم واسه سوپش هویج تمیز میکردم که دیدم هویج میخواد. منم یه دونه هویج بهش دادم. یه گاز زد و گفت: "سفته!" بعد ادامه داد: "دلو دیر نکنه!" (گلو گیر نکنه) و بعد هم انداختش رو زمین. (ممنون که بهم یادآوری کردی ممکنه تو گلوت گیر کنه مادر! ولی بخاطر اصرار خودت بود!!!)
اینم نقاشی با مداد شمعی روی سرامیک کف خونه!!!
این یکی رو صبح کشید. وقتی داشت می کشید اوضاع بر وفق مرادش بود و همه چی گل و بلبل.
اما این یکی رو بعد از ظهر کشید. زمانی که از چیزی شاکی بود و من برای اینکه آرومش کنم تا یادش بره مداد شمعی ها رو بهش دادم. اینم شد نتیجه ش:
برام جالب بود، توی این دو تا نقاشی دو احساس کاملاً متفاوت موج میزنه!
پی نوشت: یاسی فقط روی سرامیک های محدوده کاغذ دیواریش میتونه نقاشی کنه، نه کل خونه!